ژاندارک

ژاندارک

tragedy plus comedy equales time
ژاندارک

ژاندارک

tragedy plus comedy equales time

یه نوشته ناب

کاش دنیا دست زن ها بود....

زن ها که زاییده اند ، یعنی خلق کرده اند

و قدر مخلوق خودشان را می دانند

قدر تحمل و حوصله و یکنواختی

و برای خود هیچ کاری نتوانستن را

شاید مردها چون هیچ وقت عملا خالق نبوده اند

آنقدر خود را به آب و آتش می زنند تا چیزی بیافرینند

اگر دنیا دست زن ها بود، جنگ کجا بود؟


سیمین دانشور

دیالوگ

قرار شد ما بریم  جبهه بجنگیم،شما هم بمونید بچه های ما رو تربیت کنید، حالا قضاوت کنید کی کم فروشی کرده!


پرویز پرستویی_ موج مرده

بارون پاییزی

امروز جزو روزایی بودکه همیشه به یادم می مونه ، اولین دیدارم با دوستی که مدت ها بود می شناختمش از دنیای مجازی. با اینکه شروع دوستیمون از قاب وبلاگ شکل گرفت ولی انقدر موضوعات مشترک برای صحبت بینمون وجود داشت که خیلی زود با هم صمیمی شدیم.همیشه هر موقع می خواستم ببینمش یا واسه من کاری پیش میومد و نمی تونستم هماهنگ بشم یا اینکه اون وقت نداشت، خلاصه بعد از مدتها هم صحبتی امروز بود اون روزی که ما تونستیم از نزدیک هم و ببینیم.

نشسته بودم رو صندلی بیرون آزمایشگاه چون بچه ها نیومدن و استاد کلاس وتعطیل کرد .منم از روی بیکاری و برای اینکه زمان بگذره زنگ زدم به عاطی تا باهاش حرف زنم ، همونجور که گرم صحبت بودم یهو دیدم یه چهره ی آشنا داره میاد سمتم، خودش بود، چند بار پلک زدم، زود از عاطی خداحافظی کردم، آره خودش بود ، با همون آرامش، با همون لبخند همیشگی،باورم نمی شد بالاخره همو دیدیم.بعد از روبوسی و با توجه به شرایط بارونی امروز تصمیم گرفتیم زود بریم جایی بیرون از دانشگاه، تا یادم نرفته صداش، وای صداش خیلی خوب بود، مخصوصا در مقابل آدمی مثل من که 2/3 زمان حرف زدنش در حال خندیدنه شنیدن همچین صدایی واقعا باعث مباهات بود.بگذریم از دانشکده زدیم بیرون و بعد از پشت سر گذاشتن ترافیک همیشگی مخصوص روزای بارونی رسیدیم به کافی شاپ دوک.نکته جالب اینجا بود که کافی شاپ تو اون ساعت خلوت بود و ما با خیال راحت بیرون نشستیم و شروع کردیم به صحبت.طفلکی گارسون فکر کنم تازه از خواب بیدار شده بود هر آیتم و چند بار براش تکرار کردیم.

بماند که اون 2 ساعت چقدر خوش گذشت و چقدر حرف زدیم و چقدر خندیدیم و چقدر خوشحال بودیم که با خیال آسوده می تونیم بشینیم تو کافه و درد و دل کنیم  و چه عکس ها گه نگرفتیم .حالا باز دوستم تیپش خوب بود، من و بگو با چه اعتماد به نفسی با لباس بارون خورده عکسم گرفتم، والا

بعد از اومدن از کافه دوستم لطف کرد و من و رسوند دم خونمون .اگرچه که مسیرم نزدیک بودو من با پررویی تمام درخواستش و قبول کردم  ولی خب بدم نشد آدرس و یاد گرفت که بتونه زود به زود بیاد پیشم.

نام عنوان: آهنگ بارون پاییزی از سیروان خسروی

 

ادامه مطلب ...

وقتی عکس همسرم را زیر سینی چای پنهان کردم!

پیش نویس:یکی ازوبلاگایی که هر روز می خونم وبلاگ آلما توکل (نام مستعار) هست که انصافا حرفی واسه گفتن داره میون این همه وبلاگ ریز و درشت، داشتم با خودم فکر می کردم بد نیس کمی از چیزی که واقعا هستم و همیشه هم هرجا بحثی در این مورد بوده رو نظرم موندم و برای خوش آمد کسی از دیدگاهم عقب نشینی نکردم  و تو وبلاگم هم نشون بدم.این مطلب که براتون اینجا گذاشتم در واقع یه پیام تلگرامی در یه گروه دخترونست و دیدم بد نیست ببینم نظر خوانندگان وبلاگم راجب موضوعاتی از این دست چی می تونه باشه.منتظر نظراتتون هستم.


دکتر فردین علیخواه(جامعه‌شناس):

خواهش می‌کنم این مطلب را با گرایش‌های سیاسی خودتان تحلیل نکنید. همه ایرانی هستیم و داریم درباره یک مسأله اجتماعی مملکت مان حرف می‌ زنیم. یک روز در کلاس آسیب‌شناسی اجتماعی و در بحث از "خانواده و طلاق"، از دانشجویانم درباره تعداد فرزندان برخی از سیاستمداران کشورهای غربی سوال کردم. برایم بسیار جالب بود که بیشتر آنان مثلا می‌دانستند که اوباما دو دختر دارد و اینکه آنان چند سال دارند! برخی از دانشجویان معتقد بودند که این دولتمردان با این عکس‌ها و البته "در عمل" به جامعه می گویند که خانواده مهم است. کنجکاو شدم. در قسمت عکس سایت گوگل به فارسی(و نه انگلیسی) تایپ کردم" خانواده اوباما" و هزاران عکس از زندگی خانوادگی اوباما و گذران اوقات‌ فراقتش با کودکان و همسرش ظاهر شد. بیشتر این عکس‌ها را سایت‌های فارسی منتشر کرده‌اند. در همان کلاس از خانواده و تعداد فرزندان سیاستمداران کشورمان پرسیدم. حتما جواب را می‌توانید حدس بزنید. تقریبا اکثر دانشجویان اطلاعات درستی نداشتند. مثل استادشان! ولی من نشان ندادم که مانند آنها نمی‌دانم. خب من استادم! جالب آنکه آنان می دانستند مثلا جان کری چند فرزند دارد ولی در خصوص دکتر ظریف نمی دانستند!. باز نکته جالبی که در کلاس( چه اسم خوبی هم داشت: آسیب‌شناسی اجتماعی) مطرح شد آن بود که بیشتر آنان می‌گفتند نام اعضای خانواده مسئولین کشورمان زمانی در رسانه ها منعکس می‌شود که یا یکی از آنها به همسرش پستی داده، و یا مسأله و مشکلی ایجاد شده و رسانه‌ها به او یا خانواده اش گیر داده‌اند! در مواقع عادی تقریبا هیچ مطلبی در این خصوص منتشر نمی‌شود. توجه‌ام به یک رفتار اجتماعی غربی‌ها جلب شد. قبلا هم به این رفتار توجه کرده بودم. من در برخی از پروژه های عمرانیِ داخل کشور با آنها کار کرده‌ام. وقتی به آنها میز یا اتاقی می‌دهید یکی از وسایل یا اقلامی که روی میز می‌گذارند یا روی دیوار اتاق نصب می‌کنند عکس‌های خانوادگی‌شان است. این را حتما در سریالها هم دیده‌اید. نکته جالب آنکه این رفتار تابع سن فرد یا عمر ازدواجش نیست.

رفتار ما ایرانیان(مردان) در این خصوص خیلی جالب است. وقتی تازه ازدواج کرده‌ایم عکس همسرمان در کیف پولمان قرار دارد. البته یادآوری کنم که این عکس در دوره نامزدی روی صفحه تلفن همراهمان نیز هست. پس از ازدواج از آنجا حذف می شود. کم کم عکس همسرمان از کیف پول‌مان هم حذف می‌شود و جای عکس را کارت‌های اعتباری رنگارنگ و قبض‌های پرداخت نشده‌ی لوله شده می‌گیرند. معمولا خانم‌ها مانند آقایان نیستند. ولی وقتی این رفتارها را می‌بینند دلسرد می‌شوند. عکس همسرشان را بر نمی‌دارند ولی عکس اعضای خانواده‌شان را به در کنار آن قرار می‌دهند. این معنادار است!
زمانی در جایی مشغول به کار شدم. روزهای نخست؛ عکس کوچکی از همسرم(با مانتو و روسری) را به شکل عمودی در گوشه میز به لیوان تکیه داده بودم. همکاری آمد و گفت: " ببین پشت سرت حرف درمیارن! به نظرم اینو برداری بهتره!". همکار بعدی هم آمد و همین را گفت. عکس را برداشتم و به شکل افقی زیر شیشه‌ی روی میز گذاشتم. آن همکاران باز آمدند: " خب اینا اینجا جواب نمی ده دیگه! همکارا که می دونی جنبه ندارن! تازه خانمت مانتوییه! یه ذره موهاش هم بیرونه! این می‌تونه بعدا تو گزینش دردسر بشه...!" کنار میز یک سینی چای کوچکی داشتم. آنرا برداشتم و روی عکس همسرم گذاشتم. به آنها گفتم " حالا خوبه؟ " گفتند: " هی. بد نیست!" ولی...
می دانید دوستان . خواستم بگویم مسئولین هم محصول همین جامعه‌اند. اساسا خانواده( و بیشتر؛ زنان) باید پنهان بمانند. به نظرم درباره زنان، یک چیز خیلی عادلانه توزیع شده است: عکس آنان نه باید در قاب زندگی نصب شود و نه در قاب مرگ(اعلامیه فوت). برای همین در پاسخ به برخی از دوستانی که انتقاد می کنند چرا زنان و دختران ایرانی در شبکه های اجتماعی مجازی اینقدر زود به زود عکس پروفایل خود را عوض می‌کنند و گویی "ولع خودنمایی" دارند باید گفت که رفتار این زنان اعتراض به حذف تدریجی عکس‌‌شان از "قاب زندگی" توسط جامعه است. این عکس‌ها می‌گویند: "شما نمی توانید مرا حذف کنید".

کمپین حمایت از امیر مهدی ژوله

دیشب بعد از اتمام خندوانه بمبی تو تمام شبکه های اجتماعی منفجر شد مبنی بر اینکه یه سری از هواداری جناب تتلو شاکی شدن از اجرای ژوله و طبق معمول شروع کردن به نوشتن فحش های رکیک تو صفحه ی اینستاگرام ژوله و عملا گفتن که برای تلافی چیزایی که شنیدن  قصد دارن به امین حیایی رای بدن.(یاد عکس تتلو افتادم که با حوله ی حمام و کتاب روانشناسی 400 صفحه ای تو دستش اونم ساعت 2:30 شب حدودا 2-3 سال پیش منتشر کرده بود و چه کامنتایی زیرش نوشته می شد)

خب همین جا این افراد و میزارم خارج بحث چون مشخصه کسی که طرفداره تتلو هست اصلا منطق سرش نمیشه که من بخوام حالا باهاش حرف بزنم بیا و جای احساسی برخورد کردن اصولی رای بده، پس این افراد که هیچی.

یه گروه دومی هستن که کلا دنباله رو جو حاکم بر شبکه ها هستن و کلا یه برنامه رو تا آخر نمی بینن و بدون  کمی فکر نظر میدن به عنوان مثال ماه ها پیش که تعدادی دکتر از پخش سریال "در حاشیه" ناراضی بودن و حتی جلوی درب وزارت بهداشت تجمع کرده بودن رو حمایت میکردن چون گویا فکر میکردن حمایت از یه قشر باسواد جامعه کار باکلاسیه و در حالی که نمیدونستن تقریبا بیشتر دکترهای درست و درمون و به قول خودمون آدم حسابی جامعه خودشون طرفدار در حاشیه هستن به دلیل نقد درستی که تو لفافه بیان شده بود و هر قسمتش رو هم دنبال می کنن، پس افراد جو زده رو هم بیخیال می شیم.

یه گروه سومی هم هستن که براشون هیچ چیزی مهم نیست و به قول یکی از دوستان  با پول یه دست چلو کباب رای تو یه مقطع مهم سیاسی و میفروشن دیگه چه برسه به یه برنامه ی تلویزیونی که صرفا برنده شدن یا نشدن کسی باعث تغییر و تحول خاصی تو روال عادی زندگی مردم نمیشه، این گروه هم میزاریم کنار.

و اما ، گروه چهارم افرادی هستن که به دور از نگاه سیاسی و مذهبی  و اجتماعی که همیشه داشتن و دارن فقط به خود مسابقه نگاه میکنن و بدون جانب داری الکی تمام زوایای اون رو میسنجن و با مقایسه دو طرف بازی بعد رای میدن.

+با تمام احترام باید اعتراف کنم که جزو گروه چهارم هستم.

+ هدف از نوشتن این مطلب توهین به افراد سه گروه اول نبوده و اگر سهوا توهینی انجام شده در همین جا ازتون معذرت می خوام.

+برای اجرای حیایی می تونستم نقد بنویسم ولی ننوشتم چون طبق معمول ما ایرونی ها تحمل شنیدن نقد رو نداریم.

+اگه از یه برنامه ی تلویزیونی خوشتون نمیاد لازم نیست تو یه مکان عمومی کل خانوادش رو مورد لطف قرار بدید، فقط با تعویض کانال تلویزیون هم لطف بزرگی به خودتون کنید هم به اجتماع.

+تعجب نمی کنم که چرا برنامه ی زنده به سبک برنامه های آمریکایی ساخته نمیشه و اکثر برنامه ها پیش تولید میشن، چون اگه همزمان با ضبط رو آنتن باشن فقط خدا میدونه واکنش افراد حاضر  در استودیو چیه.

+میگم فرهنگ استفاده از اینترنت و نداریم می گین نه، هر شبکه ای که توش ایرانی زیاد باشه آخر و عاقبتش همینه، اون از فیس بوک و توییتر اینم از اینستاگرام، خدا خودش بهمون رحم کنه.

+من به عنوان یه کسی که تمام دوره ی نوجوونیش رو با خوندن چلچراغ و کودک فهیم پر کرده و الانم طرفدار پر و پا قرص سایت چیزنا هست و علاوه بر اون آشنایی کامل با برنامه های استند آپ کمدی در ژانرای مختلف دارم به ژوله رای دادم و این نظر منه دهه شصتیه و توقعی ندارم یه دهه70 ای یا 80 ای حرفامو کامل متوجه بشه.


پ.ن : به ژوله رای بدین جای دوری نمیره



Simple Plan - Summer Paradise ft. Sean Paul

خاطرات ناب کودکی

دیشب وقتی زنگ زدم به دختر عموم که قبولی پسر عموم و تو کنکور تبریک بگم یهو بی مقدمه ،نه الان که خوب بهش فکر می کنم بی مقدمه هم نبود....

من گفتم یادته بچه ها کوچیک بودن و چقدر شیطون و همین شروع یه چت 1 ساعت نیمه بود راجب خاطراتمون.از اینکه چند وقت پیش وقتی حرف قدیما شد و من به کلی از شیطنتای دوران بچگیم (دورانی که هنوزم ادامه داره) اعتراف کردم و کلی بهش می خندیدیم ، پسر عمه ی کوچیکم باورش نمی شد که من به ظاهر آروم و موجه همچنین سرگذشت پر فراز و نشیبی داشتم.لابد کنجکاو شدین بدونین چه اتفاقاتی بوده ، ولی از اونجایی که هم تعداد خاطرات و شیطنتای من اونقدر زیاده که اگه بخوام بنویسم هم دستم درد می گیره و هم شما از خوندنش حوصلتون سر میره و احتمالا در پایانش سه چهار کلمه ی بسیار بسیار دوستانه با ضربه ی انگشتان همایونیتون (از خودم کلمه ای ابداع کردم در حد فرهنگستان هنر و ادب پارسی،جناب عادل کجایی که من و کشف کنی)به کیبورد مبارک برام می نویسید با مضمون: این همه چرت و پرت گفتی که آخرش بشه این؟؟!!!! ترجیح می دم در همین حد بسنده کنم که هدف از شیطنتای من در 99% موارد خوشحالی اطرافیان و نشوندن لبخند بر لبانشون بوده و عملا از لحاظ فیزیکی به غیر از خودم به کسی صدمه ای وارد نشده و چه بسا حتی درس عبرتی برای آیندگان باشد.

از اونجایی که الان ساعت 3:38 به وقت محلیه ترجیح میدم به همون روال همیشگی  یه آهنگ براتون بزارم تا روزتون و پر انرژی آغاز کنید.فقط لطفا اگه نمی خواین کسی از اطرافیان بندازنتون بیرون از خونه با هندزفری گوش کنین

پیشاپیش صبحتون بخیر

ورژن متفاوتی از Ellie Goulding ft. Calvin Harris : I Need Your Love

اولین همایش آینده طراحی وب

برای کسب اطلاعات بیشتر و خریداری بلیط به آدرس وبسایت همایش مراجعه کنید.

پ.ن : یکی از حامیان رسانه ای همایش عصر تکنولوژی است.

شام ایرانی

به جرات می تونم بگم بعد از مدت ها یه گروه خوب از شام ایرانی و دیدم.می پرسید چرا ؟ الان براتون توضیح میدم.

برای منی که تقریبا تمام قسمت ها رو دیده بودم اول فکر نمی کردم با این همه هیجان مواجه شم و انتظار داشتم باز هم 4 نفر آدم معروف بیان آشپزی کنن و دور میز بشینن و فوقش یه جکی تعریف کنن یا از یه موضوع اجتماعی حرف بزنن و آخر شب هم یه نمره ای بدن و کات؟! ولی این گروه واقعا شاهکار بود.

به اعتقاد خیلی ها سروش صحت آدمی نیست که بتونه استند آپ کمدی اجرا کنه و کلا آدمی باشه که بقیه رو بخندونه ، ولی من معتقدم جزو معدود کارگردان های ژانر طنز تو ایرانه که کارش و خوب بلده.نمونش همین شام ایرانی که که کاملا فضای متفاوتی با اون چیزی که بیژن بیرنگ ساخته بود و ارائه میده.( طرفداران آقای بیرنگ لطفا از دستم دلخور نشین ، من هنوزم بابت ساخت خانه ی سبز به ایشون ارادت دارم فقط این سری شام ایرانی و بیشتر ترجیح دادم همین).

بهتون توصیه میکنم دی وی دی شام ایرانی و بخرید و 1 ساعت لذتشو ببرید.

شرکت کننده های این سری : پوریا پور سرخ ، سام درخشانی ، پژمان بازغی ، هادی کاظمی

داستان و توضیح نمی دم که از نمکش کم نشه ، فقط در همین حد بدونید شب دوم که میزبان هادی کاظمی بوده از ته دل میخندین

و تا یادم نرفته تو این سری هرشب 1 الی چند نفر از دوستاشون هم به عنوان سورپرایز میان و دیگه خودتون ببینین چه خبرا که نبوده بیا و ببین

درس انسانیت

ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﺑﺎ ﺷﺎﮔﺮﺩﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻏﻰ ﻣﻴﮕﺬﺷﺖ.

ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻳﮏ ﮐﻔﺶ ﮐﻬﻨﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ.ﺷﺎﮔﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﺍﻳﻦ ﮐﻔﺸﻬﺎﻱ ﮐﺎﺭﮔﺮﻯ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﻍ ﮐﺎﺭ ﻣﻴﮑﻨﺪ ﺑﻴﺎ ﺑﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻔﺸﻬﺎ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﮐﻔﺸﻬﺎ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﺪﻫﻴﻢ ﻭ ﮐﻤﻰ ﺷﺎﺩ ﺷﻮﻳﻢ !!!!...... ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ ﭼﺮﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻨﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﮐﻨﻴﻢ ﺑﻴﺎ ﮐﺎﺭﻯ ﮐﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﻢ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻩ ﻭ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻦ ...

ﻣﻘﺪﺍﺭﻯ ﭘﻮﻝ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ ..... ﺷﺎﮔﺮﺩ ﻫﻢ ﭘﺬﻳﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻥ ﭘﻮﻝ ، ﻣﺨﻔﻰ ﺷﺪﻧﺪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻌﻮﻳﺾ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﻪ ﻭﺳﺎﺋﻞ ﺧﻮﺩ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻴﻨﮑﻪ ﭘﺎ ﺩﺭﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﻴﺌﻰ ﺩﺭﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻭﺍﺭﺳﻰ ،ﭘﻮﻝ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ.

ﺑﺎ ﮔﺮﻳﻪ ،ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺯﺩ ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺷﮑﺮﺕ .... ﺧﺪﺍﻳﻲ ﮐﻪ ﻫﻴﭻﻭﻗﺖ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﮑﻨﻰ .... ﻣﻴﺪﺍﻧﻰ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﻣﺮﻳﺾ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﻰ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺭﻭﻳﻲ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺍﻧﻬﺎ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﻡ ﻭ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﺍﺷﮏ ﻣﻴﺮﻳﺨﺖ ....

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺵ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻌﻰ ﮐﻦ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻴﺖ ﺑﺒﺨﺸﻰ ﻧﻪ ﺑﺴﺘﺎﻧﻲ .....

ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﯾﮏ ﻓﺮﺩ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﮐﻢ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻭﯾﺪ .
ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﭽﻪ ﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﻧﺒﻮﺳﯿﺪ.
ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﯾﮏ ﻓﺮﺩ ﻣﺠﺮﺩ ﺍﺯ ﻋﺸﻘﺘﻮﻥ ﻧﮕﯿﺪ .
ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﺗﻮﻥ ﻣﻐﺮﻭﺭﺍﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ ..........
ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﺗﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ،
ﻣﮕﺮ ﺑﻪ " ﻓﻬﻢ ﻭ ﺷﻌﻮﺭ " ،ﻣﮕﺮ ﺑﻪ " ﺩﺭﮎ ﻭ ﺍﺩﺏ "
ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺎﻥ …
ﺁﺩﻣﯽ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﻖ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺑﺎﻻ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ
ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺳﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ
ﮐﻨﺪ !
ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ،
ﺍﯾﻦ " ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ " ﺍﺳﺖ.

جشنواره روز آزادی نرم افزار در تهران


پیشنهاد می کنم اگه تهران هستید و علاقه مند به مباحث نرم افزار حتما برید و ببینید

برای اطلاعات بیشتر در مورد جشنواره روی لینک کلیک کنید.