ژاندارک

ژاندارک

tragedy plus comedy equales time
ژاندارک

ژاندارک

tragedy plus comedy equales time

طنز گیلکی


ﺍﯾﺘَﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﺘَﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭖ ﻣﯿﺎﻧﯽ ﺧﻮﺭﻩ ﻧﯿﺸﺘِﻪ ﺑﻮﻭ ﮐﺎﭘﻮﭼﯿﻨﻮ ﺧﻮﺭﺩﻧﺪﻭﺑﻮ.
ﺍﯾﺘَﻪ ﺭِﻩ ﺑَﻤﻮ ﺍﯾﺘَﻪ ﺗﺎ ﺑُﺒُﺴﺘﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﻨَﻪ ﺍﻭﻥ ﻭﺭﺟﻪ ﻭ ﺑﻮﺷﻮ.
ﮐُﺮ ﺧﻮﻭ ﻣﺮَﻩ ﮐﻠﯽ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﮐﻮﺩﻩ ﮐﯽ ﮐﺎﻏﺬَ ﺍﻭﺳَﻨﻪ ﯾﺎ ﻧﻪ؟!
 ﺁﺧﺮ ﺑﺴﺮ ﺍﻭﺳَﻨِﻪ ﻭ ﺧﻮ ﻣﺮَﻩ ﺑﻮﺭِﻩ ﺑﺨﺎﻧﻪ.
ﺷﺐ ﺧﻮﻭ ﺍﻭﺗﺎﻕ ﻣﯿﺎﻧﯽ ﺧﻮﺭِﻩ ﮔِﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﺍَ ﺭِﻩ ﺗَﻨِﻪ ﺷﺮﻭﻉ خوشبختی ﺑﺒﻪ؟!
ﺧﻮﻻﺻﻪ ﺩﯾﻞ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺯﻧِﻪ ﻭ ﮐﺎﻏﺬَ ﻭﺍﮐﻮﻧِﻪ.

ﺑﯿﺪِﻩ ﺍﻭ ﺭِﻩ ﺍﻭﯾَﻪ ﺑﯿﻨﯿﻮﯾﺸﺘﻪ ﺩَﺭِﻩ:ﮐﺎﭘﻮﭼﯿﻨﻮﯼَ ﻧِﯽ ﻣﺮَﻩ ﻧﻮﺧﻮﺭﯾﺪﯼ ﮔﻤﺞ 


پ.ن: ترجمش نکردم چون تمام نمکش به گیلکی بودنشه


گشت ارشاد

راننده پراید بزن بغل .
.
.
.
.
...
.
.
خواهرتونن؟
.
.
.
نه
خانومتونن؟
.
.
.
.
.
نه!
اصلأ نسبتى دارین؟
نه!!
به هرحال خیلى به هم میاین باهم ازدواج کنین بچتون خوشگل میشه
( گشت ارشاد طرح افزایش جمعیت )
=)))))

فستیوال فیلم های دانشجویی!!

 

دانشجوی تازه وارد : هالوی خوش شانس
دانشجویان ساکن خوابگاه : جنگجویان کوهستان
دانشجویان پرسر و صدا :گروه لیان شان پو
دانشجوی پزشکی : به خاطر یک مشت دلار
خانواده دانشجویان : بینوایان
...
دانشجوی مدل رپی : الو، الو، من جوجوام
انتخاب درس افتاده : زخم کهنه
اولین امتحان : جدال با سرنوشت
مراقبین امتحان : سایه عقاب
تقلب : عملیات سریروز دریافت کارنامه : روز واقعه
اعتراض دانشجو : بایکوت
اعتراض برای کیفیت غذا : می خواهم زنده بمانم
دانشجوی اخراجی : مردی که به زانو در آمد
آینده تحصیل کرده : دست فروش
رئیس دانشگاه : مرد نامرئی
استاد راهنما : گمشده
دانشجویی که تغییر رشته داده : بازنده
سرویس دانشگاه : اتوبوسی به سوی مرگ
کتابخانه دانشگاه : خانه عنکبوتان
ژتون فروشی : آژانس شیشه ای
علت نیافتن بعضی از دانشجویان : رابطه پنهان
التماس برای نمره : اشک کوسه
سوار شدن به اتوبوس : یورش
ترم آخر : بوی خوش زندگی
تسویه حساب : خط پایان
عمر دانشجو : بر باد رفته
مسئول خوابگاه : کاراگاه گجت
ادامه تحصیل تا دکترا : دیدار در استانبول

نمایشنامه طنز ازدواج جوانان

مدیر کل امور فرهنگی سازمان ملی جوانان در گفتگو با روزنامه ایران:" مجرد ها برای فرار از ازدواج بهانه می تراشند. درصد بسیاری از دختران و پسران آمادگی ازدواج را دارند و تنها منتظرند از سوی افرادی تشویق به ازدواج شوند."
صحنه: داخلی، روز
نور، صدا، تصویر...حرکت!
مادر:" آفرین پسرم... برو ازدواج کن! هووووورررراااا!"
پسر:" من که نه کار دارم نه می توانم خانه اجاره کنم چطوری بروم زن بگیرم؟"
پدر:" تو می توانی پسرم... برو جلو، ما پشتت هستیم!"
صدای افرادی از توی کوچه:" آفرین، صد آفرین، هزار و سیصد آفرین! "( مگر نشنیدید که گفتند جوان منتظر است از سوی افرادی (؟!)تشویق به ازدواج شود، حالا چه فرقی می کند افرادش چه کسانی باشند؟!)
پسر:" ولی من هنوز نمی توانم پول توجیبی خودم را هم دربیاورم..."
پدر به خواهر و برادر کوچکتر:" خب تشویقش کنید!یک و یک و یک، دو و دو و دو...!"
خواهر کوچکتر:" هول نشو دقت کن... مسابقه است، همت کن!"
برادر کوچکتر: "هیبیب هورا... زنده باد شادوماد!"
پسر:"بابا شما که یک عروسی مختصر هم نمی توانید برای من بگیرید چرا بقیه را علیه من می شورانید؟!"
پدر:" ساکت باش، تو حالی ات نمی شود! ما داریم تشویقت می کنیم بدبخت!"
صداهای توی کوچه:" ما منتظر عروسی هستیم...هیچ جا نمی ریم همین جا هستیم!"
مادر( تحت تاثیر جوّ):" نون و پنیر و سالاد، یالا بشو تو داماد!!"
پسر:" من حتی یک دست کت و شلوار درست و حسابی هم ندارم که برویم خواستگاری... هزار جور گرفتاری دارم. درسم هنوز تمام نشده. شهریه کلاس هایم را با بدبختی جور می کنم. هر کس از راه می رسد به من گیر می دهد. زور همه به جوان ها رسیده. هنوز مدل شلوارم را خودم نمی توانم انتخاب کنم والا از توی خیابان جمعم می کنند(!) آن وقت توقع دارید بروم یک نفر را انتخاب کنم برای همه عمر؟ با چه آموزشی؟ از بچگی به ما گفتند دخترها لولو خورخوره اند. بزرگتر که شدیم گفتند بحران ازدواج است، مواظب باش دخترها گولت نزنند. تا آمدیم با همکلاسی دخترمان دو کلام حرف بزنیم بردندمان کمیته انضباطی. ولی بعدا که دوباره یواشکی با هم حرف زدیم(!) طرف پرسید چه کاره ای؟ راست می گوید خوب. با کدام درآمد می خواهم دستش را بگیرم بیاورمش کجا؟!این جوری می خواهم خوشبختش کنم؟ شما فکر می کنید مشکلات من یکی دوتاست؟"
پدر:" پس با این همه مشکل آن گوشه نشسته ای چه غلطی می کنی؟ آن چیست که داری می تراشی؟"
پسر: "بهانه است!! می تراشم که یک وقت مجبورم نکنید ازدواج کنم!"

داستان کوتاه

کشیش در اتوبوس نشسته بود که یک ولگرد مست و لایعقل سوار شد و کنار او نشست.مردک روزنامه ای باز کرد و مشغول شد و بعد از مدتی از کشیش پرسید: پدر روحانی،روماتیسم از چی ایجاد میشود؟ کشیش هم موعظه را شروع کرد و گفت: روماتیسم حاصل مستی و میکساری و بی بند و باری و روابط جنسی نامشروع است.مردک با حالت منفعل دوباره سرش گرم روزنامه خودش شد.بعد کشیش از او پرسید: تو حالا چند وقت است که روماتیسم داری؟ مردک گفت: من روماتیسم ندارم،اینجا نوشته است پاپ اعظم دچار روماتیسم بدی است!!!