ژاندارک

ژاندارک

tragedy plus comedy equales time
ژاندارک

ژاندارک

tragedy plus comedy equales time

چه خبرا؟

اول از همه مرسی واسه کامنتای خوبتون، مخصوصا واسه اون پست در مورد سریال های آمریکایی و انگلیسی.واقعا چسبید

این روزا بر عکس تابستون گذشته وقتمو با کارای مفید پر کردم یعنی حداقل تا الان که مثبت بوده.جدیدا عضو یه سایتی شدم و با دوستام اونجا راجب تکنولوژی مطلب می نویسیم که آدرس سایت تو قسمت لینک روزانه ها هست.یکشنبه این هفته روز 21 تیر ماه روز جهانی مبارزه با پلاستیک بود و من به لطف یکی از اقوام نزدیک، عضو یک NGO  فعال زیست محیطی تو رشت شدم و چه روز خوبی بود.قبلا دنبال همچین گروهی بودم ولی هرچی تو سایت رفتگران طبیعت ایران گشتم دیدم تو گیلان شعبه ندارن متاسفانه.واسه همین پیدا کردن این گروه خیلی باعث شادیم شد.درسته که وقتی  تراکتارو  پخش می کردیم باید نگاه متعجب بعضی مردم و تحمل میکردیم اونم وقتی داشتم با ذوق و شوق براشون توضیح می دادم.خدارو شکر ولی بچه های گروه خیلی خوبن و فکر کنم باهاشون کارم ادامه پیدا کنه.اون روز از طرف خانه کودک هم واسه بچه های کوچولو یه نمایش راجب نریختن زباله و پلاستیک تو محیط زیست اجرا شد که نقش اصلیش یه الاغ قرمز بود و تا شروع می کرد به حرف زدن همه میگفتن جیگره جیگره، قیافه بچه ها دیدنی بود.خیلیاشون به جای اینکه حواسشون به نمایش باشه بیشتر دلشون می خواست نمایش و مسابقه تموم شه بیان از ما ساکهای پارچه ای بگیرن جالبتر از اون ها پدر و مادراشون بودن که بچه ها میفرستادن جلو تا چندتا بیشتر بگیرن.انگار مثلا تی شرت بود که میخواستن همه رنگشو داشته باشن کلا ولی جو خوبی بود.آخر برنامه هم یه قایق که با بطری های آب معدنی درست شده بود به شکل نمادین انداختن تو آب و یکی از پسرا نشست تو قایق ولی بیچاره بدشانسی آورد و سر پارو جدا شدحالا تو این موقعیت تصور کنین همه جای کمک بهش دارن میخندن و عکس می گیرن

هفته آینده هم قراره برم جشنواره شمعدونی که تو پارک توحید برگذار  میشه.از الان خوشحالم چون منم که عاشق گل و گیاه ،چه شود

امان از دست این دوستان

ته چین چیست؟









به اخرین منطقه ی کشور چین «ته چین»میگویند
و من الله توفیییییییق
من برم دانشگاه شریف سمینار دارم!!

گابریل گارسیا مارکز

باید دنیا را کمی بهتر از آنچه تحویل گرفته ای ؛ تحویل دهی ...

خواه با فرزندی خوب ...
خواه با باغچه ای سرسبز ...
خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی ...
خواه با حل مشکلی هر چند کوچک از بنده ای ....
و اینکه بدانی ...

حتی فقط یک نفر با بودن تو ساده تر نفس کشیده است .
این یعنی تو موفق شده ای!

۱۵ سریال با بیشترین تعداد رای در IMDB

افرادی که سریال می بینند معمولا به دو دسته کلی تقسیم می شوند : آنهایی که همزمان چند سریال را دنبال می کنند و آنهایی که تا یک سریال را به پایان نرساندند سریال دیگری را شروع نمی کنند. کسانی که اهل سریال باشند به خوبی می دانند که اعتیاد شدیدی در پشت آن پنهان است. با دیدن اپیزود اول و دوم درگیر خط داستانی سریال شده و دیگر نمی توانید از آن دل بکنید. شاید در نگاه اول بد نباشد ولی زمانی متوجه ی عواقب این کار می شوید که مانند این روزها, امتحانات پایان ترم در حال برگزاری باشد و از طرف دیگر هر هفته اپیزود جدیدی از سریال های محبوبتان هم پخش شود در نتیجه می تواند تا اندازه ای بر روی درس خواندنتان تاثیر گذار باشد.

در سال های اخیر شاهد به نمایش درآمدن سریال های بسیار خوبی از شبکه های معروف جهانی بوده ایم که اکثر آنها در ایران به وسیله ی دانلود از سایت های اینترنتی دنبال و دیده می شوند. بد ندیدم لیستی از ۱۵ سریال برتر که بیشترین تعداد رای را در سایت IMDB توانسته اند بدست آورند برایتان آماده کنم تا از حالا بتوانید خودتان را برای لذت بردن از تابستانی گرم در کنار دیدن سریال های جذاب آماده کنید. من به شخصه تعدادی از سریال هایی که در لیست ذکر شده اند را دیده ام و دنبال می کنم که نظر شخصی خودم را در قسمت های مربوط به همان سریال ها برایتان خواهم گفت. با ما همراه باشید.

رتبه ۱۵ – House of Cards

درمورد این سریال قبلا در یک پزشک و به قلم دکتر مجیدی توضیحات کاملی ارائه داده شده بود. خانه پوشالی نام یک سریال سیاسی-هیجانی آمریکایی و محصول سال ۲۰۱۳ میلادی است. این سریال در ۲۶ قسمت و توسط نتفلیکس تهیه شد. این سریال برگرفته از سریال ساخت بی‌بی‌سی و نیز رمانی با همین نام نوشته مایکل دابز است که خودش عضو حزب محافظه‌کاران بریتانیا بود. موضوع سریال رقابت‌های سیاسی در آمریکا است. این سریال برنده جوایزی نیز شده است. در این سریال کوین اسپیسی بازیگر اصلی سریال و دیوید فینچر از کارگردان‌های این سریال ۲۶ قسمتی است. داستان سریال جدید در دوران معاصر و در پس زمینه مبارزات انتخاباتی در ایالات متحده روی می‌دهد. کوین اسپیسی نقش فرانک آندروود نماینده مجلس را بازی می‌کند. او یک سیاستمدار بی‌رحم است که آرزو دارد در واشنگتن به مدارج بالا برسد. فصل نخست این سریال شامل ۱۳ قسمت می باشد و از اول فوریه ۲۰۱۳ روی آنتن نت فلیکس رفت و فصل دوم این سریال به گفته وب سایت نت فلیکس از فوریه ۲۰۱۴ به نمایش در آمد.

رتبه ۱۴ – Arrow

سریال ARROW یا همان کمان ( پیکان ) خیلی زود در ایران توانست موفقیت چشمگیری را بدست آورد و به لیست سریال های پربازدید اضافه شود. من هم این سریال را تا فصل دوم دنبال کردم ولی وقتی که تا حدودی از دنیای واقعی فاصله گرفت ترجیح دادم به جای آن سریال دیگری را شروع کنم. این سریال هنوز هم در حال پخش است و همچنان طرفداران زیادی دارد. داستان در مورد پسر پولداری به نام اولیور کوئین (با بازی استیون آمل) است که بر اثر غرق شدن قایق مسافرتی‌اش (که در آن پدرش نیز حضور داشت) به یک جزیره کشانده می‌شود. پدر وی رابرت کوئین قبل از غرق شدنش یک لیست به اولیور می‌دهد و می‌گوید ثروت خانواده ما به درستی بدست نیامده و برای پاکسازی اعمال باید از افراد حاضر در این لیست انتقام گرفته شود. پس از پنج سال اولیور موفق می‌شود از آن جزیره خارج شود و به شهر خود استارلینگ برود. اولیور پس از بازگشت به خانه هر شب به دنبال یکی از افراد داخل لیست می‌رود تا انتقام‌های جانی و مادی پدرش را از آن‌ها بگیرد. پس از مدتی با جان دیگل (با بازی دیوید رامسی) آشنا می‌شود و او نیز به عنوان دستیار اولیور در این انتقام جویی همکاری می‌کند.

در این سریال، در حین پخش زمان حال الیور کوئین، فلش‌بک‌هایی به داستان جزیره نیز زده می‌شود و به مرور روشن می‌شود که چه اتفاقاتی برای الیور در جزیره رخ داده‌است. بخش اعظمی از فیلمبرداری این سریال در ونکوور و بریتیش کلمبیا انجام می‌شود. پیکان نظرات متفاوتی از سوی منتقدان دریافت کرده‌است و پربیننده‌ترین سریال پنج سال اخیر شبکه سی‌دابلیو نیز بوده‌است. فصل اول این سریال به صورت میانگین ۳٫۶۸ میلیون بیننده داشت و موفق به کسب ۳ جایزه نیز گردید. در ۱۳ فوریه ۲۰۱۴، پیکان برای فصل سوم هم تمدید شد.

رتبه ۱۳ – True Detective

سریال کارآگاه حقیقی هم در ایران سر و صدای زیادی به پا کرد و اکثر کسانی که اهل سریال دیدن باشند حداقل یکبار این سریال را دیده اند. من وقتی قسمت اول این سریال را دیده بودم آنقدر برایم جذاب بود که تا آخرین قسمت آن را در همان روز دیدم و همین چند روز پیش هم برای دومین بار تمام قسمت های این سریال را به صورت متوالی دوره کردم. بی شک از همان اپیزود اول مجذوب بازی متیو مک کانهی خواهید شد. متیو مک‌کانهی در نقش " راست کول " ایفای نقش می کند. وی شخصیتی درون‌نگر داشته و هیچ دوست و آشنای شناخته‌شده‌ای ندارد. پس از مرگ دخترش در ۳ سالگی و از هم پاشیدن ازدواجش، دید او نسبت به جهان مطلقاً به پوچی گراییده است. کول به دلیل آسیب‌های روحی و عصبی بسیار از داروها و افیون‌های مختلفی استفاده می‌کند.

در آوریل ۲۰۱۲ بود که شبکه اچ‌بی‌او این سریال را برای تهیه و تولید انتخاب کرد؛ البته خالق این مجموعه نیک پیزولاتو است که تمامی اپیزودها را خودش نوشته در حالی که کارگردانی هر ۸ اپیزود فصل اول را کری فوکوناگا بر عهده داشت. هم پیزولاتو و هم فوکوناگا هردو به عنوان تهیه‌کننده اجرایی نیز در این مجموعه همکاری دارند. فصل اول سریال در جنوب لوئیزیانا اتفاق می‌افتد، جایی که خود مجموعه نیز در همانجا فیلمبرداری شد...

رتبه ۱۲ – Supernatural

سوپرنچرال به معنای فراطبیعی یک مجموعهٔ تلویزیونی درام فراطبیعی، ساخته شده توسط اریک کریپک، با بازیگری جرد پادالکی در نقش سم و جنسن اکلس در نقش دین وینچستر، برادرانی که در سراسر کشورآمریکا شیاطین و دیگر اشکال از موجودات ماوراطبیعی را شکار می‌کنند که اغلب مردم اعتقادی به وجود آن‌ها ندارند. داستان این مجموعهٔ تلویزیونی، قرض گرفته‌شده از فولکلور و افسانه‌های محلی، و بررسی پاگانیسم و اساطیر مسیحی، و شیاطین که دشمنان اصلی شخصیت‌های اصلی سریال در سراسر این مجموعه است، تشکیل شده است. این مجموعه توسط برادران وارنر تولیدشده و تولیدکنندگان اجرایی فعلی این سریال ام‌سی‌جی، رابرت سینگر، جرمی کارور، فیل اسکریچیا، و آدام گلاس هستند. کیم منرز، تولیدکننده اجرایی سابق مجموعه، در طول تولید فصل چهارم سریال در اثر بیماری سرطان ریه درگذشت. سریال، ابتدا کار خود را در ونکوور کانادا بر روی شبکهٔ دابلیو بی، که اکنون بخشی از شبکه تلویزیونی سی دابلیو است، آغاز کرد. قسمت اول مجمومه به نام آغاز در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۰۵ پخش شد و میزان بینندگان این قسمت، در حدود ۵٫۶۷ میلیون نفر تخمین زده شد. با رتبه‌بندی‌ها و میانگین بینندگان بالای چهار قسمت اول فصل، دابلیو بی تصمیم گرفت که مجموعه را تا یک فصل کامل ادامه دهد. کریپک شخصا مجموعه را برای سه فصل برنامه‌ریزی کرده بود اما بعد از آن تصمیم به انتشارش تا پنج فصل گرفت.

رتبه ۱۱ – House M.D

دکتر گرگوری هاوس یک پزشک متخصص تشخیص بیماری است که در بیمارستانی آموزشی در نیوجرسی مشغول به کار است. وی دارای خلق و خویی بسیار زننده و تند اما بذله‌گو است، معلول جسمیست اما موتورسیکلتی کورسی می‌راند، مجرد است اما (به غیر از همکار خود دکتر ویلسون) دوستی ندارد، پیانو و گیتار می‌نوازد اما از نوعی اعتیاد حاد به دارو هم رنج می‌برد. از طرف دیگر وی پزشکی نابغه است و همانند شرلوک هلمز از حل بیماری‌های بسیار نادر و لاعلاج لذت می‌برد. دکتر هاوس با اختیار و انتخاب خود بیمارهای مخصوص خود را انتخاب می‌کند. و سه پزشک زیردست و جوان ولی چیره‌دست در اختیار دارد که آنها نیز انتخاب خود وی هستند و همواره گوش به فرمان او هستند، و توسط بیمارستان تامین می‌شوند. هر قسمت از سریال راجع به بیماری است که دچار مرضی لاینحل و مرموز است. دکتر هاوس از روش‌های مختلف و گاهی نامتعارف به همراه تیم خود می‌کوشد سر از راز بیماری درآورد. حتی اگر هم لازم باشد، غیر قانونی وارد منزل بیمار شده و برای کشف علت بیمار تحقیقات انجام می‌دهد...

این سریال تلویزیونی از سال ۲۰۰۴ تا سال ۲۰۱۲ در هشت فصل از شبکه فاکس آمریکا پخش شد. سازندهٔ این اثر دیوید شور است، و سریال تا کنون برنده جوایزی از جمله جایزه امی که برترین جایزه شبکه‌ای تلویزیونی آمریکاست، شده‌است.

رتبه ۱۰ – Prison Break

فرار از زندان هم دیگر برای همه ی ما آشناست و یکی از بهترین سریال هایی بوده که همه ی ما تا به امروز دیده ایم. ایدهٔ داستان فرار از زندان را تهیه‌کننده‌ای به نام دان پاروز به پل شیورینگ داد. او می‌خواست سریالی اکشن با داستانی بر این مبنا که مردی برای فراری دادن برادرش از زندان، خودش را به زندان می‌اندازد، بسازد. به نظر شیورینگ این ایدهٔ خوبی بود، ولی او فکر کرد که چرا باید کسی برادرش را از زندان فراری بدهد و به این ترتیب داستان محکومیت به ناحق شکل گرفت و شیورینگ کار کردن روی طرح و شخصیت‌های سریال را شروع کرد. او در سال ۲۰۰۳، ایده‌اش را به کمپانی فاکس ارائه داد ولی فاکس، این ایده را رد کرد. او این ایده را به شبکه‌های دیگر نیز ارائه داد ولی آن‌ها هم این طرح را رد کردند زیرا تصور آن‌ها این بود که این یک ایدهٔ مناسب برای یک فیلم سینمایی است تا یک سریال تلویزیونی. بعداً قرار شد تا فرار از زندان به صورت یک مینی‌سریال ۱۴ قسمتی ساخته بشود، امّا این امر محقق نشد.

فاکس ابتدا در سال ۲۰۰۳ به دلیل نگرانی از طولانی شدن این مجموعه، ساخت این سریال را قبول نکرد. به دنبال موفقیت سریال‌های لاست و ۲۴، فاکس تصمیم گرفت تا کار تولید را در سال ۲۰۰۴ شروع کند. فصل اول سریال با نظر مثبت بینندگان روبه‌رو شد و نمرهٔ بالایی گرفت. قرار بود فصل اول ۱۳ قسمت داشته باشد، ولی با توجه به محبوبیت سریال، ۹ قسمت دیگر به آن اضافه شد. فرار از زندان در چندین جشنواره و در زمینه‌های مختلف نامزد دریافت جایزه‌های بسیاری شده‌است. در سال ۲۰۰۶، این مجموعه موفق به کسب جایزه بهترین سریال درام از نگاه مردم شد. در سال ۲۰۰۵، فرار از زندان جایزه جایزهٔ گلدن گلوب بهترین مجموعه تلویزیونی درام را ازآن خود کرد. هر چهار فصل این سریال بر روی دی‌وی‌دی به بازار عرضه شده‌است، به علاوه این که فصل اول، سوم و فرار نهایی بر روی بلو-ری نیز به بازار آمده‌است. در ژوئیه ۲۰۰۹، دو قسمت اضافی به نام فرار نهایی منتشر شد. در ژوئن ۲۰۱۵ اعلام شد که فاکس در صدد است ادامه این مجموعه را بصورت یک مینی‌سریال با قسمت‌های مشخص بسازد.

  ادامه مطلب ...

Stay-2005


کالپپر(نائومی واتس): هیچ میدونستی وقتی رفتم دراز کشیدم تو وان حموم، دو تا تیغ با خودم برده بودم؟ میدونی چرا؟ برای اینکه وقتی خونریزی شروع شد و ضعیف شدم و دستام شل شد، اگه یه وقت تیغ از دستم افتاد، کارم نصفه نمونه. میتونی تصور کنی؟ میتونی تصور کنی یه نفر چقدر میتونه از زندگی متنفر باشه که برای خودکشی یه تیغ زاپاس برداره؟

(کوله وامپه) برتولت برشت 1932


قاضی: اسم؟
برشت: شما خودتون می دونین
قاضی: می‌دونیم اما شما خودت باید بگی.
برشت: خب. من رو به خاطر برتولت برشت بودن محاکمه می‌کنین. دیگه چرا باید اسمم رو بگم؟
قاضی: با این حال باید اسمتون رو بگین. اسم؟
برشت: من که گفتم. برشت هستم.
قاضی: ازدواج کرده اید؟
برشت : بعله

قاضی: با چه کسی؟
برشت: با یک زن

خنده حضار در دادگاه

قاضی: شما دادگاه رو مسخره می‌کنید؟
برشت: نه این طور نیست.
قاضی: پس چرا می‌گویید با یک زن ازدواج کرده‌اید؟
برشت: چون واقعا با یک زن ازدواج کرده‌ام!
قاضی: کسی را دیده‌اید با یک مرد ازدواج کند؟
برشت: بعله!
قاضی: چه کسی؟
برشت: همسر من. او با یک مرد ازدواج کرده است .
خنده حضار در دادگاه

من یه بی خاصیتم

از خودم و از سیستم دانشگاهی مزخرفی که داریم خسته شدم.

از اینکه همه من و با نمره هایی که میگیرم میسنجن.

از اینکه مهم نیست امتحانت و چقدر خوب بدی آخر کسی قبول میشه که رابطه ی خوبی با استاد داره نه تو.

از این همه نگاه تحقیر آمیز دور و بریام واسه خاطر اینکه 7 ساله هنوز یه مدرک و نگرفتم خسته شدم،

از استادی که کل ساعات کلاس میاد راجب موضوعات بی ربط و با ربط حرف می زنه و با حرفاش میشه فهمید 2 تا ژورنال معتبر و نمیخونه ولی چون در دوره ی دکتری معدلش 19/87 بوده حق داره بهم هر توهینی کنه و من باید سکوت کنم جون هر جور حساب کنیم اون آدم باسوادیه و من بی سواد.

از استادی که میگه اگه شما بگین مشکل دارم و نمیتونم درس بخونم و  سر  کلاسم نمیاین من حاضرم پاستون کنم ولی وقت عمل که میشه با اینکه میدونه چند ساله که اینجا درگیری از عمد دوتا درس و بهت نمره ی یکسان میده که باز بمونی( یعنی جدا 2 تا درس تخصصی که هیچ ربطی هم بهم ندارن نمره ی آدم نمیتونه 1% تفاوت داشته باشه یا نه استاد بدون دیدن برگه نمره رو وارد کرده؟!)

درسته که همه ی زندگی درس و دانشگاه نیست ولی برای من الان همه چیز ختم شده به همین دانشگاه چون تا هر اشتباهی ازم سر می زنه همه میگن تو برو اول درستو تموم کن.

از همکلاسی هایی که فقط دنبال اینن ببینن کی چند شده خستم

از آدمایی که جلو روت باهات میگن و میخندن ولی پشت سرت از بس زیرابتو میزنن که کم مونده خودشونم غرق شن.

از آدمایی که سرشون تو زندگی بقیه میچرخه و همش دارن تو رو رصد میکنن خستم

از خیلی چیزا خسته شدم

از چیزایی که بعضیاشون قابل گفتنه و بعضیاشون قابل گفتن نیست

از اینکه هنوز دارم رو پله ی اول درجا میزنم و همه فکر میکنن خوشحالم که وضعم اینجوریه ولی خبر ندارن پشت این ظاهر آرومم چقدر در درون اعصابم خورده

خسته شدم از اینکه همه به خودشون حق میدن راجبم قضاوت کنم

الان تو شرایطی هستم که دلم می خواد برم یه جای دور ، جایی که هیچ کسی من و نشناسه و همه چیز و از نو شروع کنم.

شاید واقعا 7 سال پیش اشتباه کردم که اومدم تو این رشته

شاید باید می رفتم به قول اطرافیان کامپیوتر میخوندم، حتما الان از خوشحالی دل تو دلشون نیست که باز من کم آوردم.

ولی حالا که نرفتم

حالا که پای حرفم موندم

حداقل اینقدر جربزه داشتم پای حرفی که زدم بمونم و کارم و نصفه و نیمه ول نکنم.

انتظار زیادیه که یکم من و درک کنن و بدونن خودم نمیخوام وضعم اینجوری باشه؟واقعا کی بدش میاد از اینکه زندگیش پیشرفت کنه جای در جا زدن؟!!!!!

و تنها چیزی که تو این شرایط من و سر پا نگه داشته خواهرمه که با همه ی این اتفاقات هنوز درکم میکنه، هنوز قضاوتم نمی کنه، من و به خاطر چیزی که نیستم سرزنش نمی کنه و حتی حاضره هر کاری برام انجام بده.

گاهی با خودم میگم چه کار بدی در حق بقیه کردم که اینجور دارن ازم انتقام می گیرن.

اگه فقط 1% انسانیت وجود داشت اون دانشگاه این بلا و سرم نمیاورد.مگه من چه کار بدی در حقشون کردم.جز این بوده که همیشه ادب و رعایت کردم و هیچ قانونی و زیر پا نزاشتم.شاید باید منم مثل دانشجوهای جدید مدام بهشون توهین میکردم تا بفهمن منم آدم منم شعور دارم منم نفس می کشم .

نمیدونم اونا چطوری شب با آرامش میخوابن وقتی زندگی یه آدم و عوض کردن ولی من که نمیتونم.کاش میتونستم مثل اونا خودم و بخواب بزنم.....ای کاش....

یک شعر تکراری، اما همیشه موندنی...

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست

مثل آرامش بعد از یک غم

مثل پیدا شدن یک لبخند

مثل بوی نم بعد از باران

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست........

من به آن محتاجم........

 

سنگین است تکلیف نبودنت.تو آسوده بخواب

مشق گریه هایم باقی مانده...

 

باران......

بهانه خوبی است برای چشمان خیس

 


 

من بهارم تو زمین

من زمینم تو درخت

من درختم تو بهار_

ناز انگشتای بارون تو باغم می کنه

میون جنگلا طاقم می کنه.

تو بزرگی مثل شب.

اگه مهتاب باشه یا نه

تو بزرگی
مث شب

خود مهتابی تو اصلا خود مهتابی تو.

تازه، وقتی بره مهتاب وهنوز

شب تنها باید

راه دوری رو بره تا دم دروازه روز_

مث شب گود و بزرگی

مث شب

تازه روزم که بیاد

تو تمیزی

مث شبنم
مث صبح،

تو مث مخمل ابری

مث بوی علفی

مثل اون ململ مه نازکی.

اون ململ مه

که روی عطر علفا، مثل بلاتکلیفی

هاج و واج مونده مردد

میون ماندن و رفتن
میون مرگ و حیات.

مث برفایی تو.

تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه

مث اون قله مغرور بلندی

که به ابرای سیاهی و به بادای بدی می خندی...

          ***

من بهارم تو زمین

من زمینم  تو درخت

من درختم تو بهار،

ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه

میون جنگلا طاقم می کنه.

 

"شاملو"

 

دختری به نام الف

جکی براون - ساخته ی برادر تارانتینو


 

لوئیز(رابرت دنیرو) در حال کشیدن ماری جوانا دچارسرفه شدیدی میشه!
ملانی:حالت خوبه؟
لوئیز:اره...دارم پیر میشم.این روزها بدون سرفه نه میتونم بخندم نه چیزی بکشم!
ملانی:سرفه چیز خوبیه,مویرگها رو بازمیکنه

Inception 2010


کاب(لئوناردو دی کاپریو): برای اینکه بتونیم این کار رو انجام بدیم، باید خلبان رو بخریم.
آرتور(جوزف گوردون-لویت): البته باید خدمه هواپیما رو هم بخریم.
سایتو(کن واتانابه): من کل شرکت هواپیمایی رو خریدم ! اینجوری خیالم راحت تره.