ژاندارک

ژاندارک

tragedy plus comedy equales time
ژاندارک

ژاندارک

tragedy plus comedy equales time

از حال من اگر بپرسید ، خوبم مثل همیشه ..

این چند روز می خواستم بیام اینجا یه پست بنویسم ولی انقدر ذهنم درگیر بود که نشد. آبان ماه برای من همیشه ماه شلوغی هست و امسال بیشتر از قبل کار داشتم ، تولد  داشتیم و مهمون اومد و مهمونی رفتیم و روز تولد آدم های مهم زندگیم و جشن گرفتیم . دو هفته پیش با اینکه دوباره حرفای ناراحت کننده ای شنیدم ولی با یه سفر یک و نیم روز به زادگاهم انرژی دوباره پیدا کردم. درست که از اون شهر خاطرات خیلی خوبی ندارم ولی وقتی که در کنار خانوادم و آدم هایی که دوستشون دارم هستم انگار توانم برای مقابله با خیلی چیزها بیشتر از قبل میشه. دیروز برای یه آگهی که مدت ها پیش دیده بودم و ثبت نام کرده بودم رفتم مصاحبه ، شب قبلش از خدا خواستم اگه کار خوبی نیست همین روز اول بفهمم و جور نشه تا اینکه مثل کارهای قبلی بعد چندماه ماهیت اصلیشون و متوجه بشم . بگذریم که برعکس چیزی که در آگهی اینترنتی خودشون گفته بودند دنبال بازاریاب می گشتند نه یه نفر برای کادر دفتری و منشی و جدا از محیطش که از همون دقیقه اول جو مثبتی نداشت شخص مصاحبه کننده که از قضا مدیر شعبه هم بود خیلی آدم جالبی بود . نوع صحبتش من و بیشتر یاد افرادی که در شبکه های هرمی که امروزه تبدیل شدند به بازاریابی اینترنتی(شما بخونید نتورک مارکتینگ) می انداخت. یه نکته خیلی خنده دار هم این بود که اس ام اس فیش حقوقیش رو از قبل آماده گذاشته بود که به هر متقاضی نشون بده و فرد و برای عضویت به کار ترغیب کنه با موجودی حساب بانکیش و جالب تر از اون این بود که گفت قبلا حسرت افرادی که در این موقعیت بودند و می خورده و الان خوشحال هست که به این جایگاه رسیده .اینو داخل پرانتز از من داشته باشید شاید حرف درستی نباشه ولی به اعتقاد من ، انسان در زندگی نباید حسرت چیزهایی مثل موقعیت شغلی و داشته باشه چون این جور چیزها با همون شکلی که میان می تونند یه شب از دست برند و خیلی افرادی که وابسته به صندلی هاشون هستند از راه درست به اون جایگاه نرسیدن  و از طرف دیگه حسرت خوردن فقط باعث میشه آدم از نظر انسانی در جا بزنه ، باز اگه می گفت حسرت فلانی که فلان مرتبه علمی و داره یا جایگاه اجتماعی خوبی داره یه چیزی ، آخه داشتن یه دفتر تو یه خیابون وسط شهر هم شد حسرت زندگی حالا به فرض اینکه ماهی ۴ تومن هم اجاره میدی ، به من چه؟؟ . درسته می دونم که الان کار آسون گیر نمیاد ولی آخه خدایی واقعا اون چه سوالاتی بود که پرسید : از محل زندگی و با کی زندگی می کنی  اگه سنش بالا نبود فکر می کردم اومدم جلسه معارفه برای ازدواج نه مصاحبه شغلی... بعد در ادامه یعنی واقعا فکر می کرد کل افراد دور و بر من الان یه لنگه پا منتظر موندن که من برم یه شماره بیمه بگیرم و بعدش بیمشون کنم. مگه سال چند که من بی خبرم؟؟؟ .... نمی خوام بیشتر از این سرتون و درد بیارم چون می دونم این روزها شما هم مثل من حوصله ندارید.
پ.ن : تقریبا یه هفته است که هوای رشت بارونی و خیلی سرد ، درسته که من عاشق سرما و برف و بارونم ولی این دفعه انگار برام همراه شده با حس  ناراحتی ، شاید بگید تو که تو خونه گرم و نرمت نشستی و خوشی زده زیر دلت ولی واقعا از ته دل می گم امیدوارم هر کسی که این مطلب و می خونه چه دور چه نزدیک ، به آرزویی که داره برسه و در کنار خانوادش سلامت باشه.

 راستی لطفا این روزها حواستون به سگ و گربه هایی که تو کوچه و کنار ماشینتون می بینید هم باشه ، خیلی هاشون به خاطر سرما کنار لاستیک و زیر کاپوت پناه می گیرند ، اگه کمی از باقیمانده غذا روزانه خودتون که معمولا دور ریخته میشه رو هم بهشون بدید که واقعا عالی میشه. 

مواظب خوبیاتون باشید

نظرات 5 + ارسال نظر
رافائل پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 11:07 ق.ظ http://raphaeletanha.blogsky.com

از جو کاری حاکمبر استان گیلان خبر دارم. میدونم که اکثرا از پرسنل بیگاری میکشند و دائم از پرداخت بیمه در میرن. امیدوارم یه شغل خوب و مناسب که محیطی امن هم داشته باشه پیدا کنی. به پیر و جوون نیست! خیلی از این پیرهای با ظاهر موجه آدم های خطرناکی هستند!

آره متاسفانه ، کلا هم پیدا کردن شغل تو استان ما سخته حالا چه برسه به اینکه شغل مناسب باشه که خب طبیعتا پیدا کردنش سخت تر هست . ممنون بابت آرزوتون ، درسته قبول دارم که این موضوع ربطی به پیر و جوون بودن نداره و به قول شما اتفاقا یه عده افراد سن بالا خطرناک تر هستند برعکس ظاهر موجهی که دارند

احسان چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 01:19 ب.ظ http://hdana.blog.ir/

سلام
منم براتون آرزوی پیدا کردن یه شغل خوب دارم که با اون شغل به آرامش برسید....آرامش خیلی مهمتر از منافع مادی هست
همکار خوب هم که یه نعمته..آدم تو محیط کار با افرادی همکار باشه که دنبال منافع خودشون نباشن خیلی مهمه
موفق باشید

سلام ، ممنونم ، واقعا داشتن آرامش در زندگی مهم ترین چیزه.
واقعا علاوه بر نوع شغل ، محیط کار هم خیلی تاثیر گذار هست چون به هر حال ادم هر روز باید در اون محیط معاشرت داشته باشه و نمیشه با افردای که فقط دنبال بالا رفتن خودشون هستند کار کرد.
سپاس بابت نظری که دادید

جواد چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 10:46 ق.ظ

سلام چند روزیه به دلیل قطعی اینترنت جهانی و از کار افتادن اینستاکرا م وتلگرام و ... به هوای چند سال قبل که منم یه وبلاگ نویس بودم به وبلاگها سر زدم و تعجب کردم که هنوز هستند آدمایی مثل شماها که حرف های دلتون رو در اینجا به شکل ساده ثبت میکنید و از این بابت خیلی خوشهالم . و امیدوارم که شغل مناسبتون رو هر چه زودتر پیدا کنید من خودم کارمندم و درک میکنم که در این اوضاع و نابسامانی نداشتن شغل یا بد بودن شغل یعنی فاتحه . من خودمم دنبال شغل دوم هستم چون از کارمندی چیزی نیست که بشه بهش بسنده کرد یه جای خوندم نوشته بود حقوق کارمندی یعنی رشوه گرفتن برای اینکه از رویاهات بگذری و من الان خودم به این نتیجه رسیدم که ای کاش از اول کارمند نبودم و یه کاری خودم برای خودم ایجاد میکردم و پیشنهاد من به شما اینه که اگه می تونید یه کاری برای خودتون درست کنید خوداشتغالزایی ایجاد کنید مانند ثبت شرکت و مغازه و ... در این صورت مطمئنا موفق خواهید شد .
پ ن : خیلی حرف زدم ببخشید

سلام ، بله این روزها دوباره وبلاگ نویسی رونق گرفته . فکر کنم بعد از سال ۸۷ ندیده بودم بچه ها انقدر زود زود فعال باشند ، خصوصا که همه درگیر کار و زندگی بودند.
ممنون از لطفتون ، درسته شرایط کارمند بودن هم به هیچ وجه آسون نیست. اتفاقا من همیشه دنبال خود اشتغال زایی هستم منتهی الان شرایط شروع یه کار مستقل و ندارم وگرنه قطعا در آینده حداقل یکی از ایده هایی که در ذهنم دارم و عملی می کنم . اتفاقا قبل از این ماجرای قطع شدن اینترنت دنبال یه کار هنری هم بودم که اون هم فعلا خبری ازش نیست و تا وصل مجدد اینستاگرام باید صبر کنم ببینم چی میشه. ولی در کنار همه این ها دنبال یه شغل روزانه حتی اگه شده پاره وقت ، بدون اینکه حد و مرزی واسه حقوقش بزارم هستم بیشتر برای اینکه روش زندگیم به یه ثباتی برسه و خب بیکار بودن هم اصلا خوب نیست و حس منفعل بودن به آدم میده.
سپاس که نظرتون رو نوشتید

حبیب سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 02:22 ب.ظ http://doors.blogsky.com/

افرادی که پشت میز مصاحبه های شغلی جا خوش می کنن بیشتر اوقات غیرقابل تحمل هستند. جدا از اون و وقتی که ازت گرفتن خوشحالم که در نهایت آرامش روان خودت رو به موضوع ترجیح دادی و هر چند کلماتت یه کوچولو رو به منفی سیر می کنه و کمی با حالت معمولت فرق داره ولی انگار دوباره روبراه میشی. امیدوارم ناراحتیت یه چیز گذرا باشه.

آره. و چون خودم هوای سگای دور و بر خونمون رو دارم اون بخش آخر از حرفات رو دوست دارم.

به امید روزای بهتر.

این دیگه از اون موارد خیلی خودشیفته بود. والا من با دکتر متخصص هم صحبت کردم انقدر ادعا نداشت که ایشون داشتند
من کلا در همه شرایط آرامش روان خودم و اولویت قرار میدم وگرنه هرکسی جای من بود قطعا برای دریافت یه حقوق ثابت هم که شده از شغل هایی که من امتحان کردم استعفا نمی داد ، درکل اگه ببینم شرایط با روحیاتم سازگار نباشه خودم و مجبور به انجام اون کار نمی کنم.
نمی خواستم منفی باشه مطلبی که نوشتم فقط می خواستم واقعیت ماجرا رو یه جایی یادداشت کنم ، همین. کاملا یه حس گذرا بود و دیگه بهش فکر هم نمی کنم که چی گفتم و چی شنیدم.
چه خوب که هوای سگ ها رو داری ، کاش هممون حواسمون بیشتر به این زبون بسته ها باشه خصوصا تو این فصل که هوا سرد هست و زندگی و تهیه غذا براشون سخت تر. چیزی که داریم امید هست ، تا زنده هستیم و زندگی می کنیم امیدواریم

حسین سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 06:18 ق.ظ https://jadeyebipayan.blogsky.com/

سلام. امیدوارم که شغل خوبی نصیبتون بشه. افرین بهتون مه اینقدر خوب نوشته بودیذ و البته بار اولی بود که به وبتون اومدم. بازم میام.موفق و پیروز باشید

سلام ، ممنونم ، منم امیدوارم تمام افرادی که جویای کار هستند روزی به کاری که می خواهند دست پیدا کنند.
سپاس بابت اینکه نظر دادید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد