ژاندارک

ژاندارک

tragedy plus comedy equales time
ژاندارک

ژاندارک

tragedy plus comedy equales time

یک شعر تکراری، اما همیشه موندنی...

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست

مثل آرامش بعد از یک غم

مثل پیدا شدن یک لبخند

مثل بوی نم بعد از باران

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست........

من به آن محتاجم........

 

سنگین است تکلیف نبودنت.تو آسوده بخواب

مشق گریه هایم باقی مانده...

 

باران......

بهانه خوبی است برای چشمان خیس

 


 

من بهارم تو زمین

من زمینم تو درخت

من درختم تو بهار_

ناز انگشتای بارون تو باغم می کنه

میون جنگلا طاقم می کنه.

تو بزرگی مثل شب.

اگه مهتاب باشه یا نه

تو بزرگی
مث شب

خود مهتابی تو اصلا خود مهتابی تو.

تازه، وقتی بره مهتاب وهنوز

شب تنها باید

راه دوری رو بره تا دم دروازه روز_

مث شب گود و بزرگی

مث شب

تازه روزم که بیاد

تو تمیزی

مث شبنم
مث صبح،

تو مث مخمل ابری

مث بوی علفی

مثل اون ململ مه نازکی.

اون ململ مه

که روی عطر علفا، مثل بلاتکلیفی

هاج و واج مونده مردد

میون ماندن و رفتن
میون مرگ و حیات.

مث برفایی تو.

تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه

مث اون قله مغرور بلندی

که به ابرای سیاهی و به بادای بدی می خندی...

          ***

من بهارم تو زمین

من زمینم  تو درخت

من درختم تو بهار،

ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه

میون جنگلا طاقم می کنه.

 

"شاملو"

 

نظرات 6 + ارسال نظر
شادی جمعه 12 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 03:43 ب.ظ http://citrusflower.blogsky.com/

تو مث مخمل ابری
مث بوی علفی
مثل اون ململ مه نازکی ...
مثل آویشن عزیزززززز، عالی بود

مرسی شادی.قابل تو رو نداشت.

خانم توت فرنگی پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 07:34 ب.ظ http://pasazvesal.blogsky.com

عزیزم... حالمو خوب کرد
شاملو همیشه خوبه

آره.شاملو،فروغ فرخ زاد،سهراب سپهری
من که لذت میبرم از شعراشون

آنا پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 11:32 ق.ظ http://aamiin.blogsky.com/

یکی از کارهای آبرنگم با مضمون همین شعر بود. البته غیر از خودم کسی نمی فهمید اما حس فوق العاده ای به من می ده این گردش بین بهار تا بهار. از خود گذشتن و به خود رسیدن.

خوبه

zahraa پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 09:52 ق.ظ http://dr-coffe.blogsky.com

یه معلم ادبیات داشتیم یادش بخیر.....اسمشم یادم رفته یه آقای جوونی بود و خیلی مهربون و خوب،بعضی وقتا آخر کلاس برامون شعر میخورد،یه شعری که خیلی دوست داشت و برا خانومش تو دوران نامزدی زیاد میخوند همین شعر ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه،میون جنگلا طاقم میکنه.فک کنم از مجموعه شعر آیدا در آینه ش باشه.....یاد اون موقع ها افتادم

چه خاطره ی خوبی.
دلم واسه دوران دبیرستانم تنگ شده.درسته اون موقع هم کلی مشکل داشتم ولی حداقل 4 تا آدم حسابی تو مدرسمون پیدا می شد نه مثل الان که............

سهیلا پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 07:47 ق.ظ http://rooz-2020.blogsky.com

عالی بود عزیزم
روحمو نوازش کردی بااین انتخاب خوب
مچکرم آویشن خوش عطر و بو

خواهش میکنم.کاری نکردم.

تارا پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 04:19 ق.ظ http://dokhtarekhoone.persianblog.ir

زیباست آویشن جان امروز حتما جزو برنامه ام هست یه دهن بخونمش ممنانم

فقط با خوندن شعر و دیدن فیلم و خوندن کتابه که میتونم این روزا رو تحمل کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد