من پایم به تخت زنجیر میشود
روزی که ناخواسته دلم گیر میشود
گیرِ نگاهی که ناخواسته بر من افتاده شد
اینجاست که دنیا کمی دلگیر میشود
بوقت عشقبازیِ تن ها مان
بدنت سراسر حریم میشود
...همچو عابری به قصد حضور کنج دلت
پیش چرخهای نگاهت ، زیر میشود
تا تند بادهای سرسرای سرت وزیدن گرفت
پروانه های وجودم ، رقصان ، منجیل میشود
خداحافظی را سلام میکنی روزی
که دلی از دلی سیر میشود
قصه به پایان میرسد و ، من
کمی آنطرفتر از تو پیر میشود
.
.
.
.
.
شاعر:شایان
پ.ن:این شعر رو یکی از دوستای خوبم سروده.چون خیلی شعرش و دوست دارم گفتم اینجا بنویسم.
اگر نظری دارین لطفا بگین.مرسی.
من خیلی وقته نیومدم اینجا....
اینجا چه عوض شده....
قالب نو مبارک
آره دیگه.سر نمیزنی همینجوری میشه
حالا گم نشی یه وقت همه چی عوض شده
سلام خوبی مرسی وبلاگ عالیه
ممنون.لطف دارین
خوش ذوق بوده و خواسته پیغام عشق بازی های دوران دانشگاه رو برسونه ولی یک مشکل داره وزنش و اهنگش یهویی ازد دست میره .قافیشو گم میکنه.من نفهمیدم قالبش چیه به هرحال باتوجه به اینکه اولین شعرش هست خوب.
گفتی از دوست ای دوست
عشق را من و تو دانیم ای دوست
عشق واژگانی زیباست ای دوست
تک تک ذارت ازاوست ای دوست
خواهم ز مولای عاشقان عاشق دوست
هرگز نمیراند در دلم عشق دوست
الان به ذهنم یهویی اومد
مرسی که باز به وبلاگم سر زدین.آره.واقعا خوش ذوقه.من که خودم از شعرش خوشم اومد
کاملا شعرش حسی که داره رو رسونده.به قول یکی از دوستان بیشتر میشه گفت شبیه شعرهای شاهین نجفی هست.که خوب از اونجایی که من یه گیلانیم طرفدارشم.
شعر شمام خوبه.اما فکر نمیکنید استفاده از یک قافیه خواننده رو خسته میکنه
آپم بیا
چشم رفیق