ژاندارک

ژاندارک

tragedy plus comedy equales time
ژاندارک

ژاندارک

tragedy plus comedy equales time

به یاد آتشنشان های پلاسکو

تو مثل 

هیچ چیز نبودی

فقط شبیه خودت بودی

شبیه جاده ی  بی آخر

میان نیمه شب تهران


شعر از: حامد داراب

پ.ن: اسکار بهترین مستند سال تعلق می گیرد به افرادی که سد راه نیروهای امدادی شدند و مشغول گرفتن سلفی و فیلم بودن.آفرین بزرگوار.نشان دادی علاوه بر شخصیت ،خانواده هم نداری.چون اگر داشتی یک لحظه خودت را جای مادر و خواهر و زن و فرزندان این آتشنشان ها که با دلهره منتظر گرفتن خبر سلامتی مرد خانه شان هستند می گذاشتی‌‌ و سریع راه را برای کمک باز میکردی نه که مانند یک گوسفند سد معبر کنی.چرا نام گوسفند را لکه دار کنیم،او نیز برای نجات هم نوع خود تلاش می کند ولی دریغ که تو در آن حد هم نیستی.

در برابر بعضی افراد فقط باید سکوت کرد


بهترین راه خاتمه دادن به یک بحث بیهوده این است که شما یک دفترچه با سربرگ و آرم و اسم و رسم خودتان اماده کنید و هر وقت می بینید که طرف مقابل شروع به عرق ریختن کرده است و همین الان است سکته کند از جیبتان بکشیدش بیرون و زود یک ورق بکنید و بنویسد اینجانب فلانی فلانی به شماره شناسنامه فلان و فلان صادره از فلان جا به متهم بودن،مجرم بودن، بی سواد بودن، کودن بودن و من الاجمعین محکوم شدن از طرف شما استاد بزرگ علم و فضل و الخ اعتراف می کنم.

نامبرده انصراف خویش را از ادامه شنیدن دروگوهرهای شما اعلام کرده و درخواست ترتیب اثر فوری دارم.


پ.ن: در زندگی شخصی افراد دخالت نکنید.

از کتاب "بیشعوری"

همه ما گاهی احمق می شویم

اما بیشعور نه.

حالا بعضی کمتر و بعضی ها بیشتر.

حقیقتش را که بخواهید احمق مجرم نیست، بیمار است.

یعنی معمولاً احمق ها آگاهانه دست به حماقت نمی زنند.

احمق ها بیشتر از آنکه موجب تنفر بشوند، مایه ترحمند.

امابیشعور ها داستانشان با احمق ها فرق دارد.

کسی که از منتهای سمت چپ خیابان، راه صد نفر را می برد تا به سمت راست برود بیشعور است.

کسی که ساعت سه صبح بوق میزند بیشعور است.

کسی که جلو تمام زنان مسیر می ایستد و برایشان بوق میزند بیشعور است.

کسی که در خیابان باریک دوبله پارک می کند بیشعور است.

کسی که شب تمام مسیر را نور بالا می رود بیشعور است.

کسی که به خود اجازه مداخله در تمام کارها را میدهد و بدون تخصص و آگاهی حکم می دهد بی شعور است.

کسی که مدام در حال قضاوت بیجای دیگران است بیشعور است

و..

این ها بیشعورند.

حالا یا از نوع احمق بیشعور

یا از نوع پرفسور بیشعور.

احمق بودن درد ندارد

درمان هم ندارد

ربطی هم به شعور ندارد

بیشعوری از جای دیگری می آید..

از خانه و مدرسه..

از سرانه مطالعه..

از خود شیفتگی..

از بی وجدانی..

از ناآگاهی و عدم تمایل به آگاهی..

از تعصبات بیجا در هر زمینه ای..

بیشعوری واگیر دارد.

هم درد دارد و هم درمان.

مشکل ما، احمق ها نیستند

مشکل ما، هیچوقت احمق ها نبودند

مشکل ما، بیشعور ها هستند..



اثر خاویر کرمنت

ترجمه محمود فرجامى

نمایشنامه 'کتابفروشی خیابان بیست و یکم شرقی'

من خیلی فکر کردم تا فهمیدم این رو!

اینکه خسته میشیم، از همه چی!

از تنهایی خسته میشیم و دوست داریم با کسی باشیم،از با کسی بودن خسته میشیم.

 دوست داریم تنها باشیم،از کار کردن خسته میشیم و دوست داریم استراحت کنیم،

اما حتی از استراحت کردنم خسته میشیم و دوست داریم کاری کنیم.

از داشتن، نداشتن، بودن، نبودن، خواستن، نخواستن...از همه چی زود خسته میشیم.

من خیلی فکر کردم تا این ها رو فهمیدم،اما دروغ چرا، من حتی از فهمیدنم خسته شدم.


 روزبه معین

× جانسون ×


3 سال متوالیه دانمارک رتبه شادترین مردم دنیارو داره. می‌خوام تو فیس‌بوک یه دانمارکی گیر بیارم مسیج بدم اگه چیز خنده‌داری هست بگو ما هم بخندیم.



پابلو نرودا

به  آرامی آغاز به مردن می کنی

اگرسفر نکنی

اگر کتابی نخوانی

اگر از خودت قدردانی نکنی

به آرامی آغاز به مردن می کنی

نمایشگاه کتاب

روند "دلایل رفتن" به نمایشگاه کتاب طی سال های مختلف اینطور بوده:

1386 کتاب

1387 کتاب

1388 کتاب

1389 قلم چی

1390 قرار

1391 هایدا

1392 آیس پک

1393 بستنی

1394 همبرگر

"پژمان"


پ.ن: خدا آخر و عاقبتش رو به خیر کنه