ژاندارک

ژاندارک

tragedy plus comedy equales time
ژاندارک

ژاندارک

tragedy plus comedy equales time

پیش به سوی تابستون

دیروز صبح آخرین امتحانم رو هم دادم و بالاخره این روزای سخت هم گذشت.نمیدونم چرا ولی اگه هر روزی از سال بخوان از آدم امتحان بگیرن اینقدر به اندازه ی پایان ترم استرس زا نیست.دو روز آخر که 2 تا امتحانم پشت سر هم بود از استرس زیاد دندونای سمت راست فکم درد گرفته بود از طرفی چون وقت واسه درس خوندن کم بود قرص هم نمیتونستم بخورم آخه من هر موقع مسکن بخورم نیم ساعت نشده خوابم میگیره از بس کوالا تشریف دارم.

تنها نکته ی مثبت این ترم امتحان آخر بود که استاد ص. بر عکس همیشه حداقل سوالی طرح کرده بود که آدم بعد خوندنش بدونه قضیه چیه فک کنم ماه رمضون باعث شده بود متنبه بشه بماند که یک عدد مراقب تخس در کلاس حضور داشت که از پشه ی کلاس گرفته  تا طرز نشستن ماها روی صندلی داشت اذیتش می کرد.هر دو دقیقه که فوکوس می کرد رو یه نفر.به خود من دوبار به خاطر مدل نشستنم گیر داد و گفت: هندزفری تو گوشته؟هرچی گفتم نه دیدم باور نمیکنه ، آخر از گوشه ی مقنعم بهش نشونم دادم که ببینه نه هندزفری نه هدستی در کار نیست.

بعد جالب اینجاست اون دسته از پسرایی که تو امتحانای قبلی همش به امید دوستان میومدن سر جلسه این سری ختی نتونستن از موبایل خودشونم تقلب کنن

یکی از پسرا که رو به مراقب گفت: خانوم شما نمیخوای بری هواخوری؟خیالت راحت ما تقلب نمیکنیم خانوم مراقب هم یهو از کوره در رفت و گفت: مودب باش آقا فقط در همین حد تصور کنین که تا مسئول آموزش اومد تو کلاس بچه ها با صدای بلند شروع کردن به داد و بی داد و گلایه که اونم کم نذاشت رو به مراقب گفت: خانوم وقت قانونی اینا(منظورش به صندلی ها نبود دقیقا ما به چشمش اشیا به نظر میایم) 60 دقیقه هست اگه دیدی کسی 61 دقیقه نشسته برگه های کل کلاس و نگیر و واسشون مورد انضباطی رد میکنم؟!!! میبینید چقدر به ما علاقه منده؟همین علاقه مندیش باعث شده من هنوز بعد از این 7 سال نخوام از این دانشکده دل بکنم

دیگه در هر حال هرچی که بود گذشت و الان تنها چیزی که از اون روزا مونده خستگیه و نگرانی واسه نمره ها و دوستانی که صبح تا شب مثل بچه های کلاس اول دبستان هی میپرسن استاد فلانی نمره رو نزده؟فک میکنی چند بشی؟من موندم من 10 بگیرم یا 20 چه توفیری در حال این مریدان داره

 و از اون مهم تر تابستونی که کلی وقت آزاد واسه کتاب خوندن و فیلم دیدن و نوشتن دارم

راستی امروز جشن تیرگان هست پس این روز میتونه شروع یه تابستون خوب باشه

تا یادم نرفته بازی دیشب تیم ملی والیبال ایران شاهکار بود.دستشون درد نکنه واقعا.طفلی مربی آمریکا که فکر می کرد با وجود بازیکنایی مثل متیو اندرسون لابد راحت دوتا بازی و میبرن تو ایران و خبر نداشت که تو تهران قراره هر دو بازی و 3-0 ببازن نکته ی جالب این بود که تو این مدت خصوصیات ما ایرونیا باعث شگفتیشون شده بود ، مثلا سرمربی امریکا در جایی گفته بود: من از بس موبایل اپل تو دستای مردم دیدم یهو با خودم فکر کردم که نکنه کارخونه ی اپل جای آمریکا تو ایرانه و ما بی خبریم!

من اگه اونجا بودم بهش یاداوری می کردم که یه سر به خونه های بالای شهر تهران بزنه و ببینه ریچ کیدز( بچه پولدارا) تهرونی از بروبچز منهتن چیزی کم ندارن که هیچ ، اضافه هم دارندحالا فرصتشون کم بود وگرنه پیشنهاد اومدن به انزلی هم تو برنامه هام بود


موزیک امروز:

American Authors - Best Day Of my life